ورق پاره هاي كتاب دلم را كه مي بينم هيچ نخواهم جز نسيانآري فراموشي چاره اي است براي رهايي ز جنونورق پاره هاي دل را برگ به برگ بارها مي خوانمگاهي لبخندي زنم كه چه زود بوسه زند به اشكيا كه شور و شوقي را رسانم به كوچه حسرتمي نشينم و با خودم گويمچه بود و بعد چه شد؟كه بود و بعد كه شد؟و ميان اين همه "چ" و"ك" نتوانم پاسخي به يك "چرا"دهم يا "كور سوئي" يابمورق پاره هاي كتاب دلم را كه مي بينم هيچ نخواهم جز خط خطي يادياد چه كنم؟ بي وفايي؟ياد كه كنم؟ توئي كه ورق پاره كردي كتاب عشق ورزي مراياد كي را كنم؟
زمان ايستاده است براي من كه عقربه حضور لحظه ها زنده بودند به زندگي و زيستن براي من چيزي نبود جز عشق ورز ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید
برچسب : ورق,پاره,های,کتاب,دلم, نویسنده : ftourajatefb بازدید : 174 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:24